واژگان قرآنی را می بایست در چارچوب «تنزلات» فهم کرد؛ به این معنا که هر واژه ای گویی در عوالم و نشئات گوناگون ظهوری یا ظهوراتی دارد. پس همان طوری که کلمات وجودی تکوینی، از عالم امر تا خلق دارای تنزلات و ظهوراتی است، باید درباره کلمات قرآنی نیز چنین تصوری را داشت و گفت: «صورتی در زیر دارد آن چه در بالاستی.»
از آن جایی که عوالم کلمات تکوینی دارای هفت آسمان اصلی و هفت زمین اصلی مثل آسمان هایش است که امر الهی در آن تنزل می یابد(طلاق، آیه 12)، هم چنین در عالم کلمات تدوینی قرآن نیز چنین شرایطی تحقق یافته است که از آن به بطون هفتگانه یاد می شود؛ زیرا کلمات الهی(لقمان، آیه 27) خواه در عالم تکوین مانند کلمه وجودی حضرت عیسی(نساء، آیه 171) و خواه در عالم تدوین تنزلاتی را دارد که باطن آن مکنون است که هر کسی نمی تواند به آن دسترسی داشته باشد.(واقعه، آیات 77 تا 80)
هر کلمه تکوینی همانند شجره ای می تواند اصل و فرع داشته باشد؛ مانند شجره و درختواره نسلی که از آدم و حوا آغاز می شود و اقوام و قبایل و عشیره از آن پدید می آید. برخی کلمات تکوینی دارای شاخ و فرع بیش تر و برخی کم تر است؛ هم چنین کلمات تدوینی این گونه است.
به نظر می رسد که برای فهم حقایق قرآنی افزون بر «محکمات» که «ام الکتاب» و اصل و ریشه است، می بایست به «متشابهات» قرآنی نیز اهتمام ورزید و با اتصال فروع از برگ و میوه و شاخه به تنه و ریشه، به باطن بلکه بطون کلمات دست یافت و با ارجاع آنها به محکمات ام الکتاب، حقایقی را به دست آورد که راهی دیگر برای آن نیست؛ زیرا هر چیزی در هستی دارای هدفی حکیمانه «مقدر» است که باید «قدر» آن را شناخت. در حقیقت سنت های الهی حاکم در عالم تکوین هم چنین در عالم تدوین نیز کشیده شده و استمرار دارد. پس همان طوری که آب نازل خالص از آسمان تکوین با خاک زمین آمیخته می شود تا صورتی متشابه از حق و باطل ایجاد کند و کارکردهایی در عالم ماده دنیوی داشته باشد، هم چنین در عالم تدوین کلمات نیز متشابهات قرآنی کارکردهای خاصی دارد؛ زیرا این متشابهات قرآنی ظرفیتی بی نظیر و بی مانند فراهم می آورد تا حقایق در ظرف کلمات محدود بیان شود؛ یعنی همان طوری که کلمات تکوینی وجودی بی نهایت است و مظاهری بی پایان دارد، هم چنین کلمات تدوینی الهی این گونه است و این ظرفیت متشابهات است که می تواند به گونه ای آن را حمل کند و به دوش بکشد. البته مومنان بر خلاف کافران متشابهات را به محکمات ارجاع می دهند تا حقیقت را درک کنند، اما منافقان فتنه گر تنها به متشابهات تمسک می جویند و از شناخت حقیقت باز می مانند یا به عمد از آن می گریزند.(آل عمران، آیه 7)
به نظر می رسد که در فهم حقایق قرآنی که قالب کلمات تدوینی بیان شده، یکی از روش ها بهره مندی از اشتقاق کبیر است. به این معنا که افزون بر اشتقاق صغیر می بایست توجهی به اشتقاق کبیر داشت. پس اگر به واژگانی با ریشه ثلاثی توجه می کنیم، می بایست به اشتقاقات گوناگون آن توجه کنیم که شامل اشتقاق کبیر نیز می شود. به عنوان نمونه، واژه که با حروف اصلی «ح ب ر» ساخته می شود دارای اشتقاقات بسیاری در همین ساختار اتصالی است که در ابواب و صیغه ها ساخته می شود؛ اما افزون بر آن می توان آن را در اشتقاق کبیر برد. همین سه حرف شش حالت به خود می گیرد که حالت اصلی خواهد بود؛ البته برخی ممکن است در زبان عربی دارای معنایی نباشد. از این سه حرف می توان اشکال گوناگون ششه گانه ای را ارایه کرد که شامل «حبر»، «حرب»، «بحر»، «برح»، «رحب» و «ربح» می شود.
با دقت نظر در معانی این کلمات به یک اصل کلی می رسیم که می تواند به ما در فهم کلمات بسیار کمک و یاری رساند. به نظر می رسد که در معانی همه این کلمات نوعی «گستردگی» و «فراگیری» وجود دارد. حبر که مرتبط با دانش یا سروری بسیار زیاد و گسترده است، یا حرب که جنگ فراگیر را بیان می کند، یا بحر آبی فراگیر و زیاد را نشان می دهد، یا برح که زمان گسترده را بیان می کند یا رحب که گستردگی و فراخی در برابر تنگی اشاره دارد، یا ربح که به سود گسترده و زیاد توجه می دهد. پس همه این ها در یک اصل معنایی مشترک هستند.
البته گاه در اشتقاق کبیر درعین این که به یک اصل مشترک اشاره دارد، به نوعی تضاد و تقابل نیز اشاره می کند، مانند اشتقاقات کبیر «س ب ل» که شامل : سلب، سبل، بلس، بسل، لبس و لسب است. شکی نیست که لبس به معنای پوشاندن همانند لباس، و سلب به معنای کندن در تضاد و تقابل با پوشاندن است. واژه بلس را ما در ابلیس داریم که گرفتار نومیدی شدید است که او را پوشانده، و باسل نیز کسی است که قدرت و شهامت همه وجودش را در برگرفته و پوشانده است. سبل نیز راهی است که شخص در آن گم می شود و با رفتن در آن در پوششی قرار می گیرد که دیگر دیده نمی شود و از حضور به غیب می رود.
اشتقاق کبیر واژه های مربوط به سه حرف «ک ب ر» نیز بیان گر بزرگی و گستردگی ، فراگیری و سلطه بر امری است: کبر، کرب، برک، بکر، رکب، ربک. کبر را با تکبر و اکبر می شناسیم، کرب نیز بلای عظیم و بزرگ و حملات پیاپی فراگیر است. برک نیز مانند برکه و برکات نیز فراگیری و عظمت آبی گرد آمده در گودال و نیز پایداری و بقای آن را می رساند؛ چنان که بکر نیز بزرگی و عظمت نوشدن چیزی مانند صبح را می رساند که نوری فراگیر است؛ رکب نیز رکوب و سلطه و عظمت راکب را می رساند که بر مرکب خویش سوار است.
اشتقاق کبیر واژگان «بدر برد درب دبر» همگی ناظر به معنای مشترک است که بیانگر مفهوم راه است، خواه خوب و زیبا، و خواه بد و زشت و بی جا.
به هر حال، برای فهم و درک حقایق کلمات قرآنی می بایست از اشتقاق کبیر نیز بهره برد تا فهمی دقیق از بطون حقایق قرآنی که مکنون است به دست آورد؛ زیرا کلمات قرآنی تنزلات حقایق را با خود دارا است و نمی بایست تنها به ظاهر کلمات در فهم حقایق بسنده کرد. این از ظرفیت بی پایان زبان عربی قرآن است که خدا آخرین کتاب آسمانی را بدان وحی کرده تا بتواند علوم و معارفی را که جز از راه وحی هیچ راهی برای بیان و فهم آن نیست، بیان کرده باشد.(بقره، آیه 151)